مدیریت کسب و کار باید به صورت مشارکتی باشد تا ایجاد وفاداری و صمیمیت را در کارکنان ایجاد کند. وقتی که کارکنان این اساس را داشته باشند که نظر آنها در کار مهم است کارایی آنها افزایش می یابد و احساس مفید بودن می کنند.
ارتباط با همه کارکنان انگیزش آنها را افزایش میدهد.اگر می خواهید که کارکنان شما انگیزه و کارایی بالایی داشته باشند. آنها را درباره ی برنامه های شرکت آگاه کنید. مدیرانی موفق هستند که باور دارند مشارکت در کار مهم است. و این احساس را به کارمندان خود منتقل کند; کارکنان نیز در تعیین کارها و معیارها مهم هستند و خود تنها تصمیم گیرنده نیست.
اثربخشترین تیمهای کاری، دموکراتیک هستند، یعنی رئیس و کارمندان در قالب یک تیم با هم کار میکنند و همه در مورد کارهایی که باید انجام شود، بحث و تبادل نظر فعالانه دارند.
مدیران هر چه بیشتر با کارکنان خود ملاقات کنند; احساس مشارکت در کارکنان را بیشتر و اعتماد به نفس آنها را بالا می برند; به طور مثال; محیط کاری را درنظر بگیرید که; همه افراد با هم تعامل داشته و و به نظم خاصی کار را جلو می برند. و رییس و کارگری در آن زیاد مهم نباشد و همه اعضا این ذهنیت را داشته باشند که هدف اصلی یکی است و بین مدیر و کارکنان هیچ تفاوتی نیست; و همه با هم مشارکت داشته باشند. و در مقابل تیم کاری را در نظر بگیرید که; هر کس فقط به خود فکر کند و به همکاری در کار اعتقادی نداشته باشند به نظر شما کدام کسب و کار موفق خواهد بود؟
در مدیریت کسب و کار; مدیر نقش رهبر یا شریک کار را بر عهده دارد; وظیفه مدیر این است که روش کار را به افراد گوشزد کرده; و آنها را هدایت و تشویق کند. کارکنان شما فقط در صورتی با شما مشارکت می کنند; که بتوانند عقاید و نظراتشان را بیان کنند. بهترین مدیران در این هنگام کسانی هستند که با آنها صحبت کنند و این حس همکاری و تعامل را به آنها انتقال دهند.
یکی از مهم ترین عوامل انگیزه دادن به کارکنان همین مطلع بودن آنها از کار است; کارکنان شما شادتر خواهند و احساس بهتری خواهند داشت. و شما برای رسیدن به اهداف تان زودتر نتیجه خواهید گرفت.به کارکنانتان حس مالکیت دهید.
در بهترین سازمانها; افراد در هنگام توصیف شغلشان از ضمایر «من و مال من» و هنگام توصیف کسب وکارشان از ضمایر «ما و مال ما» استفاده میکنند; در سازمانهایی که اثربخشی کمتری دارند; کارمندان هنگام صحبت از سازمان از واژگان «آنها، آنها را و شرکت» استفاده میکنند، گویی سازمان از فرد کارمند جدا است.
با این حال; هر چه مشارکت بیشتری با کارمندان داشته باشید; یعنی درباره کاری که باید انجام شود و بهترین روش انجامش با آنها صحبت کنید; کارمندان حس مالکیت بیشتری نسبت به کار داشته و به تدریج آن را متعلق به خود میدانند; وقتی این «انتقال مالکیت» روی میدهد; کارمندان باانگیزهتر شده و برای انجام درست و به موقع کار مصممتر میشوند; زیرا کار اکنون مایملک طبیعی آنها است و به آنها تعلق دارد.; کار داراییشان است و در صورت انجام درست کار; بازتابی از قابلیتهای شخصی آنها است.
وقتی کارمندان کاری که متعلق به خودشان است را انجام میدهند; رضایت بیشتری به دست میآورند. آنها احساس برندهها را دارند. عزت نفسشان افزایش مییابد و برای انجام وظایف و مسئولیتهای جانبی که همان احساس مثبت را به آنها میدهد; مشتاقتر میشوند. وجود این احساس مالکیت در همه افرادی که به شما گزارش میدهد; برای ایجاد محیطی با عملکرد عالی حیاتی است.
مدیریت کسب وکار زمانی مورد استفاده قرار میگیرد. وظیفه هر فرد به صورت واضح مشخص شده باشد. شما و شخص مقابل درباره کاری که باید انجام شود; روش ارزیابی و مهلت سررسید آن صحبت کرده و به توافق میرسید. در صورت لزوم; برنامه مشخصی را برای بررسی فرایند در بازههای از پیش تعیینشده ترتیب میدهید; سپس فرد را برای انجام کار تنها میگذارید; به جز وقتی که انحرافی از معیارهای مورد توافق صورت گیرد یا مشکلی غیرمنتظره پیش آید.
با مدیریت کسب وکار میتوانید روند پیشرفت کار را گهگاه کنترل کنید; اما در مدیریت هدف محور باید در مقابل وسوسه دخالت به هر شکلی مقاومت کنید; هرچه آزادی و مسئولیت بیشتری به کارمندان بدهید تا کار را به روش خودشان انجام دهند; مثبتتر و باانگیزهتر خواهند شد.
مدیریت کسب وکار نیز مانند مدیریت براساس هدف موجب صرفهجویی قابل توجهی در وقت میشود. وقتی خود را از نظارت و کنترل دائم بر پیشرفت کارها مطابق برنامه خلاص کنید; زمان بیشتری برای انجام وظایف دیگر دارید و وقتی کارمند کارش را به انجام میرساند; چنان غرور و رضایتی در خود احساس میکند که میتواند بگوید «من کار را انجام دادم».
مدیران عالی مدام شرایطی ایجاد میکنند که کارمندان احساس کنند; کار را شخصا و با حداقل دستورالعمل; هدایت یا نظارت انجام دادهاند. در نتیجه احساس برنده بودن خواهند داشت. آنها احساسی مثبت و شاد و حتی انگیزه و اشتیاق انجام کارهای بیشتر و به انجام رساندن وظایف بیشتر را خواهند داشت.
به عقیده کنفوسیوس نشانه مدیریت کسب و کار موفق این است که وقتی کار تمام شد; افرادش بگویند «ما انجامش دادیم». مدیریت کسب و کار ابزاری است که; میتوانید برای دستیابی به همه این اهداف مدیریتی به طور منظم از آن استفاده کنید; همچنین مدیریت کسب و کار در مورد افرادی که شایستگیشان ثابتشده بهتر جواب میدهد; فقط زمانی از این تکنیک استفاده کنید که افراد توانایی انجام درست و مداوم کار را نشان دادهاند.
افراد برای داشتن بهترین عملکرد در دنیای کار دو نیاز اساسی دارند; اولین مورد «نیاز استقلال» است که نیاز به دیده شدن و مورد احترام واقع شدن به عنوان فرد و برجسته شدن برای عملکرد فردی است. افراد نیاز دارند به خاطر موفقیت فردی مورد توجه قرار گیرند و احساس کنند «من خاص هستم».
دومین نیاز هر شخص در محیط کار «نیاز وابستگی» است; افراد دوست دارند بدانند که بخشی از چیزی بزرگتر از خودشان هستند; افراد دوست دارند بخشی از تیم باشند; روانشناس معروف آبراهام مازلو آن را «نیاز تعلق» مینامد که نیاز به شناخته شدن و پذیرفته شدن به عنوان بخشی از گروه در محیط کار است.
سازمانها و مدیران خوب محیطهایی را به وجود میآورند که; افراد از یک سو احساس استقلال و اهمیت دارند; اما نیاز به تعلقشان هم با این احساس که بخشی از تیم یا بخشی از سازمانی بزرگتر هستند; تأمین میشود. ساختارهای پاداشدهی در سازمانهای عالی به گونهای طراحی شدهاند که نه تنها به عملکرد مستقل بلکه به عملکرد تیمی هم پاداش دهند;
مدیریت هدف محور و مدیریت کسب و کار دو رویکردی هستند;که به کارمندان امکان میدهد تا نیاز اساسی خود به استقلال را تأمین کنند که موجب انگیزش آنها برای عملکرد بهتر است.