استراتژی محتوا و بازاریابی محتوایی از جمله واژه هایی هستند که در سال های اخیر به صورت گسترده در فضای رسانه ها به کار گرفته می شوند. اگر بپذیریم که بازاریابی محتوا شیوه ی برای فروش است می توانیم بگوییم که هر کس که چیزی برای فروختن دارد؛ می تواند به بازاریابی محتوا به عنوان یک ابزار و گزینه نگاه کند.
دقت داشته باشید که ما فروش را به شکل عام به کار می بریم. همان تعبیری که رابرت لوییس استیونسن می گفت:” هر کس با فروختن چیزی زندگی می کند.” به عبارت ساده می توان اینطور بیان کرد که همانطور که یک تولید کننده چای در حال فروختن چای به مشتریان است یک نویسنده هم در حال فروختن کتاب به مردم و یا به ناشر است. حتی کسانی که هدفشان اساسا مادیات نیست هم به صورت غیر انتفاعی فعالیت می کنند هم با این معنای عام فروش فروشنده محسوب می شوند.
به طور مثال یک موسسه خیریه که از کودکان سرطانی حمایت می کند نیز درگیر فروش است. این موسسه می خواهد که مردم خریدار حرف ها و خواسته ها و خدماتش باشند. بتابراین تلاش می کند که مخاطبان خود را افزایش دهد.
این روز ها خیلی از مردم تا اسم محتوا و بازاریابی محتوایی را می شنوند بلافاصله به محتوای دیجیتال فکر می کنند امامحتوای دیجیتال اگر چه یکی از شکل های رو به رشد محتوا در دنیای امروز محسوب می شود؛ تنها یکی از انواع محتواست.
اگر نویسنده ای هستید که کتاب منتشر می کنید باز هم تولید کننده محتوا هستید. البته برخی از شغل ها به طور مستقیم تولید کننده محتوا هستند و به بازاریابی محتوا فکر می کنند و برخی دیگر تولید محتوا را به عنوان فرایندی جانبی در کار تعریف می کنند. بازاریابی محتوا را باید زیر مجموعه از حوزه ی بازاریابی در نظر گرفت نه حوزه ی فن آوری دیجیتال.
انسانها از زمان غارنشینی به تولید محتوا علاقه داشته اند. ترسیم نقاشی روی دیوارهای غار نمونه های اولیه تولید محتواست. و وقتی که ارتباطات شکل گرفت. محتوا این بار با شکل پیام درآمد و حالا محتوا دارای یک فرستنده و یک گیرنده بود.
و سپس در عصر چاپ و اتشار روزنامه ها نسل بعدی عرضه ی محتوا را رقم زد. حالا تولید محتوا به عنوان شغل رسما شکل گرفته و رسانه معنا پیدا کرده بود. البته به آن صورت که الان بازایابی شناخته شده است در آن زمان نبود و فقط مدیران کسب و کار ها در ازای پرداخت پول اجازه داشتند آگهی های خود را در آنها منتشر کنند.
رادیو ها نسل بعدی بستر تولید محتوا بود. حالا صدا هم به انواع محتوا افزوده شده بود و تلویزیون به تدریج تصویر را هم وارد فضای محتوا می کرد.
با آمدن هفته نامه ها و مجله های تخصصی ایده های جدید تری وارد بازار شد. و پزشکان و سایر مشاغل آموختند که به جای آگهی های تبلیغاتی مقالات آموزشی درباره ی کار خود را بنویسند.
ماهواره ها نسل جدیدی از بستر ارتباطی بودند که رسانه های فراگیر را شکل دادند و بازاریابی در نقاط دیگر جهان فراگیر شد.
اتفاقات زیادی در سالهای اخیر باعث شد که روند و مسیر حرکت بازاریابی از بازاریابی سنتی به بازاریابی محتوا تغییر کند. یکی از مهم ترین تغییرات ایجاد احساس آگاهی و دانش در ذهن مشتریان بود.
در گذشته مردم اطلاعات زیادی را درباره ی موضوعات پیرامون خود نداشتند. صد سال پیش اولین خودروی که تولید شد مردم با هیجان به خودروها نگاه می کردند و هر آنچه که تولید کننده آن می گفت را می پذیرفتند. و اگر می گفتند که باید خودرو سه چرخ داشته باشد مردم قبول می کردند.
برای اطلاعات بیشتر می توانید مقاله ای با نام 7 مهارتی که هر بازاریابی باید آن را کسب کند. بخوانید و اطلاعات خود را در این زمینه کامل تر نمایید
اما امروزه خود را متخصص خودرو می داند. و ممکن است که اطلاعات زیادی را راجب آن محصول بداند. به همین دلیل است که دیگر به سادگی قبل مردم با چند بیلبورد و تیزر تبلیغاتی عمومی متقاعد نمی شوند. مشتری خودش را صاحب نظر می داند.
حالا اگر شما می خواهید که محصول یا خدماتی را بفروش برسانید باید داستانهای مختلف تعریف کنید و برایشان حرف بزنید تا او بیشتر یاد بگیرد و در نهایت خرید کند.
دومین مساله گران ترشدن بسترهای سنتی تبلیغات است: طی دهه های اخیر برندسازی و بازاریابی و تبلیغات و مفاهیم مشابه؛ بیش از آن که به نفع تولید کنندگان کالا و خدمات باشد به نفع رسانه ها بود و هر کسی آرزو داشت که در تلویزیون و روزنامه تبلیغ کند. و هر کسب و کاری یکی از آرزوهایش این بود که نامش در تلویزیون و یا بیلبوردهای خیابانی حک شود.
تقاضا زیاد بود و مخاطبان با حجم زیادی از تبلیغات مواجه می شدهد و همین امر باعث شد تا به تبلیغات بی تفاوت تر شوند. بیشتر مردم در هنگام تماشای تلویزیون تایم دستشویی رفتن خود را بین تبلیغات می گذارند.
بازاریابی محتوا و یا همان کانتنت مارکتینگ در حقیقت فرآیند تولید و انتشار, اطلاع رسانی و اشتراک گذاری محتوای مفید و با کیفیت است که با هدف جذب مشتری و افزایش رغبت وی به خرید و استفاده از محصول ایجاد می شود. که این فرآیند برای تولیدکننده محتوا در نهایت موجب افزایش درآمد می شود.
این شیوه به نوعی حفظ مشتری قبلی و به دست آوردن مشتریان جدید است. کسی که می خواهد از تکنیک بازاریابی محتوایی استفاده کند. ابتدا هدف خود را از تولید محتوا می داند؛ هم چنین مشتری آن محصول را می شناسد.
وقتی از بازاریابی محتوایی حرف می زنیم منظورمان این است که برای تغییر و بهبود رفتار مشتری به جای توصیه و خواهش و تبلیغات و.. مطالب مفید آموزشی را در اختیار او قرار دهیم. تا ضمن این که مطالب جدیدی را می آموزند به استفاده از محصولات و خدمات نیز ترغیب شوند.
اساسا بازاریابی با استفاده از محتوا در سه لایه ی مختلف انجام می شود:
فرض کنید که شما تولید کننده صندلی و وسایل اداری هستید و معتقدید که ویژگی اصلی آن در ارگونیک بودن آن است. در لایه جلب توجه هدف شما این است که این ویژگی را به مردم نشان دهید و نظر مردم را جلب کند. در لایه جدی گرفتن شما می خواهید که اگر کسی در گوگل سرچ کرد میز ارگونیک شما یکی از گزینه های موردنظر قرار بگیرید. در لایه ی اقدام علاقه مند هستید که علاوه بر این که شما در میان گزینه ها هستید انتخاب نهایی نیز شما باشید.
این بحث بسیار گسترده و عمیق است شما باید در قسمت جلب توجه تمام اطلاعات مفید را در زمینه شعار خود به مشتریان خود بدهید. مثلا در جلب توجه نباید شعار دهیم که ارگونیک مهم است بلکه باید اطلاعاتی را درآن زمینه دهیم که پس از دریافت آن مخاطب احساس کند سطح دانشش در اون حوزه با زمانی که هنوز محتوای بازاریابی شما را ندیده بود تفاوت دارد.
به طور مثال یک خبرنامه در خصوص ارگونیک تولید و ارسال کنید که در زیر که در زیر صفحه ی اول آن لوگوی کوچکی از کسب و کار شما وجود داشته باشد.
اگر بخواهید به مفاهیم بازاریابی براساس محتوا وفادار باشید باید حداقل 70 % محتوای شما آموزشی باشد و تنها بخش کوچکی به خبر عرضه محصولات اختصاص داده شود.
